سعید صالحی نیا از کادرهای حککا مطلبی تحت عنوان "پاسخ به لنين و درک مغشوشش از آزادی" به نگارش در آورده است. راستش ديگر شنیدن این نوع اظهارات از کادرهای حزبی که روز بروز بیشتر در باتلاق راست روی غرق می شود عجیب نيست. اما اینکه تحت عنوان "کمونیسم کارگری" لنین را به زبان مفسرین نئوکان و لیبرال و دست راستی مانند لش کولاکوفسکی "نقد" کنی بدعتی است که باید پاسخ بگیرد.
سعید صالحی نیا مدعی است که به زبان و ترمینولوژی کمونیسم کارگری منصور حکمت با لنین مخالف است اما این عین تحریف آگاهانه نظر منصور حکمت در رابطه با لنین است. ادامه این جعليات شنيع ما را به آنجا می رساند که از نظر منصور حکمت لنین یک دیکتاتور بود! اگر بخواهیم به خود منصور حکمت رجوع کنیم با فاکتهای دیگری روبرو می شویم. منصور حکمت کسى بود که سنت انقلابى کارگرى و مارکسيستى لنين را در ايران احيا کرد و براساس آن سازمان و حزب ساخت. منصور حکمت کمونيسم کارگرى را وسط سنت لنينى٬ سنت اراده انقلابى و معطوف بقدرت٬ سنت امکانپذيرى سوسياليسم و ماترياليسم پراتيک مارکس ميداند. اهميت لنين و رگه لنينيسم نه در محدوديتهاى تاريخى و نظرى بلکه در رهبرى و پيروزى سياسى يک انقلاب کارگرى است. درک منصور حکمت از مکان لنين و تقابلش با تبليغات دست راستى و ضد کمونيستى که براى اهل سياست آشکار است٬ بعيد است براى هر فرد مدعى "کمونيست کارگرى" ناروشن باشد. پس اگر روشن است٬ آنوقت ملحق شدن به اردوى "استالين ادامه لنين است" اهداف سياسى آگاهانه اى را دنبال ميکند. اهدافى که جست و خيز راست افراطى و ضد کمونيست در حکک را با ادعاهاى حق بجانب اما پوچ را "طبيعى" نشان دهد. معضل اين حضرات رسيدن به "درک شفاف از آزادى" نيست٬ مسئله شان همنوائى با راست جهانى ضد کمونيستى است که "لنين و انقلابيگرى لنينى را ديکتاتورى" ميداند. و شان نزول سياسى امروز اين بحث و در اين حزب اينست که از "لنين ديکتاتور" پلى مستقيم به منصور حکمت بزند. اين تيرى است که دو نشان را باهم ميزند. اگر "استالين ادامه لنين" است آنوقت منصور حکمت موافع لنين نيز جان سالم بدر نميبرد.
منصور حکمت در نقدی به نشریات بورژوایی مطرح می کند: فردایی که ما قدرت سیاسی در ایران را در دست بگیریم تحت بمباران مدیای غرب قرار می گیریم. بعنوان مثال مقاله ای از فیگارو را مثال می زند تحت عنوان اینکه آیا لنین یک دیکتاتور بود یا یک مشنگ؟ و اینکه نمیگویند این بابا لنین کتابهایش از کل سیستم لیبرالی و ایدئولوگ های حامی سرمایه داری بیشتر است. در جای دیگری منصور حکمت صریحا اعلام می کند که لنین را بعنوان یک کمونیست پراتیک و مارکسیست پیگیر قبول دارد. در کجای این تزها که تعدادشان هم کم نیست منصور حکمت اشاره ای به "دیکتاتور بودن لنین" دارد؟ حالا لنين کسى است که توسط بورژوازى دنيا در قريب يک قرن پيش بعنوان "آزاديخواه افراطى" معرفى ميشد. لنين کسى است که شعار "آزادى بيقيد و شرط سياسى" را در برنامه بلشويکها آورده است. حتى اگر صورت ظاهر اين بحث را قبول کنيم٬ "آزاديخواه" يا "توتاليتر" بودن لنين را بايد يک قرن پيش و در قياس با آزادترين دمکراسيهاى غربى و دامنه تاريخى آزاديخواهى و ديکتاتورى و آدمکشى دولتهاى بورژوائى مقايسه کرد. اما ترور سياسى لنين و پيوستن به اردوى تبليغات ضد کمونيستى هدف اصلى اش ترور سياسى منصور حکمت است. کسى که توده اى بوده و شخصا در اجراى سياست همکارى حزب توده با جمهورى اسلامى براى شکار انقلابيون و مخالفين سياسى نقش داشته است٬ چنين کسى بيخود به اين نتيجه نميرسد که "استالين ادامه لنين" است. استالينيستها و ناسيوناليستها قبل از اين اظهارات و در زمان خودش بلشويکها و ياران لنين را نابود کردند و امروز سينه چاکان ديروزى آنها کارنامه استالين را به حساب لنين ميگذارند تا به منصور حکمت برسند. سياست يکى است٬ زمان و نوع اجرايش فرق ميکند.
بحث سعید صالحی نیا وامی است که از آنتی کمونیست ها و منتقدین سابقه دار دیکتاتوری پرولتاریا گرفته شده است. درک لنین از آزادی مغشوش نیست٬ این درک بمباران شده کادر حزب "کمونیستی" است که امروز میان تزهای رنگارنگ راست دست و پا می زند. لابد اگر لنین امروز زنده بود و اکس مسلم می شد آزادیخواه بزرگی بود! کمونیستی که مهمترین اتفاق تاریخی بشر را رقم زد. در صدها کشور کتابهایش ترجمه شد و مدل مبارزاتی به دست داده است که حتی بعد از هشتاد سال از مرگش و پايان سرمايه دارى دولتى شوروى رعشه به بدن سرمایه داری می اندازد. شما در شرايط امروز نمی توانی لنین را بدون قصد بکوبی. لنین را می زنند تا انقلاب کارگری را تخطئه کنند. لنین را نمی شود در یک تعریف فردی حل کرد. لنین بیشتر از هر چیزی سمبل عملگرایی و دست انداختن به میوه ممنوعه قدرت سیاسی برای طبقه کارگر است. حتی در بعد فردی عنوان "ديکتاتور" با صد من سریش به لنين نميچسپد. این یک تئوری نخ نما شده جنگ سردی و از نوع لیست سیاه کارنری است که قصد داشت لنین و استالین را یکی کند. و تازه بقول منصور حکمت استالین به ماچه؟ چرا نماينده ناسيوناليسم و عظمت طلبى روس که روى دوش کوبيدن کمونيسم و انترناسيوناليسم لنينى عروج کرد را بايد "ادامه لنين" معرفى کرد؟ اگر اين تلاش نتيجه فشار گناه پسا استالینی نباشد که خود را به برخى از کادرهاى حکک رسانده است٬ که بنظر من نيست٬ بطور قطع پرووکاسيون سياسى هدفمندى است که خود را در زرورق ژورناليسم بازارى "پاسخ به لنين" پيچانده است. اما چاره این مسئله بد و بیراه به لنین گفتن و تکرار تزهای نخ نما شده مکتب فرانکفورتی و امثال مارکوزه و ویتگنشتاین نیست. راه حل شما کنار گذاشتن رسمى کمونيسم و پيوستن علنى و تمام عيار به همين اردوى ضد کمونيست است. اگر کسى واقعا نميداند منصور حکمت نظرش راجع به لنين چيست ميتواند مستقيما به بحث های او مراجعه کند. اما مشکل اين حضرات نا آشنائى با بحثهاى منصور حکمت نيست٬ تلاش آگاهانه براى نفى آن و دادن تصويرى جعلى و راست از منصور حکمت است.
مثالهای بچه گانه ای چون خلع مالکیت از سرمایه داری را که لنین مدافع سرسخت آن بود یا جنگ با عناصری چون دنیکین و کورنیلوف را مفسرین سرمایه داری دلیلی بر "دیکتاتوری لنین" میدانند. اما این خیلی مسخره است کسی که دم از "کمونیسم" می زند بدون هیچ واکنشی دربست تسلیم این تزها شود. اگر بپذیریم لنین "دیکتاتور" بود باید این ادعا را هم قبول کنیم که 12 کشوری که در آن واحد به شوروی اعلام جنگ دادند همگی "مدافع آزادی" بودند! يعنى آلمان٬ انگلیس٬ ژاپن و ... کثیف ترین جناح های دولتی سرمایه داری که دستشان به خون کمونیست ها آلوده بود از آنجا که به لنین اعلان جنگ دادند "آزادیخواه" بودند!؟ یا از منظر دیگری کارگرانی که در اسکله های کل اروپا به حمایت از شوراها در روسیه اعتصاب کردند همگی یک شبه "دیکتاتور" شدند! به این لیست رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت و کل کمونیستهای رادیکال دنیا را هم باید اضافه کرد.
نه یک کمونیست و سوسیالیست٬ حتی اگر یک آدم معمولی دو دو تا چهار تا کند٬ این سوال برایش پیش نمی آید که چرا تا بحال صدها کتاب منتشر شده و ده ها مکتب فکری پوک تشکیل شده تا بگویند "لنین دیکتاتور بود"؟ آیا ادامه منطقی این چهارچوب فکرى به "لنین ادامه مارکس است" و مارکس فقط تا سال 1847 به دموکراسی اعتقاد داشت و بعد از آن "دیکتاتور" شد نمیرسد؟ یک هزارم انتقادهایی که به لنین شده به امثال فرانکو و موسولینی و هیتلر نشده است. حتما یک جای کار ایراد دارد. یک دیکتاتور برای همیشه در ذهن تاریخ می ماند اما چرا امروز هنوز لنین را در تمام اعتصابات کارگری و سردر تمام احزاب چپ و کمونیست می بینیم؟ تمام آنتی کمونیستها در یک امر متفق القولند؛ قبل از حمله به کمونیسم و انقلاب کارگری به لنین حمله می کنند چون لنین سمبل این انقلاب و اثبات عملی و ممکن بودن انقلاب کارگری در یک ششم کره زمین است.
اما خودنمائى راست افراطى از موضع نقد دمکراسى به ديکتاتورى در حککا تصادفى نیست. همزمان با درفشانی های آقای صالحی و شرکا٬ حمید تقوایی انتقادات به راست روی هایش را تحت عنوان "برخورد ایدئولوژیک" نقد کرده است. بزعم ايشان ماندن روی سياست و پراتيک انقلابى کمونیسم کارگری یک نوع "برخورد دگماتیک و ايدئولوژيک" و سردر آوردن از بیراهه های سازش با جریانات راست و مرتجع یک نوع "پراتیک هدفمند رادیکال" است! امروز لنین را می زنند و کمونیسم کارگری را "فرقه ایدئولوژيک" خطاب می کنند تا ساده تر بتوانند ريشه منصور حکمت و ديدگاههايش را در آن حزب بزنند. به لجن کشیدن لنین البته شغل جديدى نيست٬ فوقش پرچمداران آن در حکک به کلاس اکابر اين خط رفتند. اين سياست ارتجاعى و مرتجعين طرفدار آن سودى نميبرند بلکه تنها به حاشيه اى تر شدن اين جريان و معرفه شدنش با چپ ضد لنين و متحد راست افراطى کمک میکند و فضا را برای تعرض اردوى راست به کمونیسم کارگری و منصور حکمت بازتر میکند. و هدف هم همين است. اما مطمئن باشيد که کمونيستهاى طرفدار منصور حکمت و مارکس و لنين جوابتان را ميدهند و نقاب از چهره تان برميکشند.
راستى منبعد اگر کمونيستى در آن حزب بدفاع از لنين برخيزد٬ حکک او را توبیخ و اخراج نمیکند؟ به شما توصيه ميکنيم اين نمايش مسخره و تکرارى را تمام کنيد. شهامت داشته باشيد و مسئوليت سياستهايتان را بعهده بگيريد. یک کلام بگوئید دست از کمونیسم شستیم و خلاص. اسباب کشی به اردوی راست را اینقدر لفت ندهید. پرچم سفیدتان را بلند کرده ايد٬ اينکه آنطرف به جایی ميرسيد جاى ترديد جدى هست. چون پيشکسوتان اين راه٬ از امير خسرويها و کشتگرها و نگهدارها و مهتدى ها هنوز آب در هاون ميکوبند. *